loading...
اشعار حسن اسدی ، شبدیز
سیدمجتبی محمدی بازدید : 18 جمعه 26 آبان 1396 نظرات (0)


خوشباور

تا سپهرِ بخت من، پیراهنش خاکستری‌ست
آفتاب عمر من در حسرتِ آتشپری‌ست!

شیشه‌های باورم را سنگ‌باران می‌کنند
باز هم در سینه‌ام آیینه‌ی خوشباوری‌ست

خرمنستان شبم را ماه من! آتش بزن
برق لبخندت طلوع آفتاب دیگری‌ست

می‌پرستم شیطنت‌های دل‌انگیز تو را
گرچه در آیین ما شیطان‌پرستی، کافری‌ست

ساغر چشمت نجاتم داده از میخوارگی
پرسه در میخانه‌های شهر، از بی‌ساغری‌ست

نوش جانم باد اگر زخم از زبانت می‌خورم
زخم تو شیرین‌ترینْ جام از شراب دلبری‌ست

تا فلک سرمی‌کشد آوازه‌ی جانبازی‌ام 
سرنهادن بر لب شمشیر عشقت سروری‌ست

با دل خوشباور �شبدیز� بی‌مهری چرا؟
در پریشانخانه‌ی تاریک زلفت، بستری‌ست


حسن اسدی " شبدیز

سیدمجتبی محمدی بازدید : 22 جمعه 26 آبان 1396 نظرات (0)

 

آتش‌افشان مي‌نوازم

چنگِ شيون مي‌ربايد «شورِ» آواز دلم را 
ابر، مي‌بندد ‌بلندي‌هايِ پرواز دلم را

كو كدامين دستِ جادو؟ مي‌رسد با نوشدارو
تا ببندد زخم‌هايِ بال شهباز دلم را

در طلسم بي‌اماني، ديو با آتشْ‌‌زباني
مي‌گُدازد شهرزادِ قصه‌پردازِ دلم را

سربلندم، ترکتازم، بيرقم، در اهتزازم 
شوكتي والاست، سروِ قامتْ‌‌افراز دلم را

آه! اگر با ناله سازم ابرها را مي‌گُدازم
آتش‌افشان مي‌نوازم نغمه‌ی ساز دلم را

دستِ همّت، گرتكانم شورِ عصيان مي‌فشانم 
كي ببندد آسمانم، دستِ اعجاز دلم را؟

عشق با رنگين‏‎ْ‌خيالي، گلشني مي‌آفريند
گر به گل چيدن گُزيند شاخه‌ی راز دلم را

سینه‌ی‌«شبدیز» خلوتخانه‌ی نازآفرینی‌ست
تا غمی در دل نشیند می‌کشد ناز دلم را

 

حسن اسدی " شبدیز

سیدمجتبی محمدی بازدید : 18 پنجشنبه 25 آبان 1396 نظرات (0)


آواز ابر


با من كس اين نگفت 
ابر سپيد بالِ سپهرت 
فرشته نيست 
در معبد نياز 
گريان به استغاثه نشستم 
تا سردهد فرشته‌ام آواز آب را
تا در نگین آب نشانَد سراب را
***
ابر سپید بال سپهرم چو لب گشود 
هر نغمه‌ای ز پرده‌ی آوازهای او
بارانی ازگدازه و دشنام و دشنه بود


حسن اسدی " شبدیز

 

سیدمجتبی محمدی بازدید : 24 پنجشنبه 25 آبان 1396 نظرات (0)

غنچگی‌هایت

غنچگی‌هایت نیازآلود نازم می‌کند
نازِ گلخندت ز گل‌ها، بی‌نیازم می‌کند

بیرقی افتاده بر خاکم، بهارِ شانه‌ات
آسمان را گلفشان از اهتزازم می‌کند

عشق را نازم! که با شورِ سبکپروازی‌اش
در سپهرِ پاکبازی، شاهبازم می‌کند

غنچه‌ی صد رنگِ احساسم اگر لب وا کند
روگشایی از نگارستانِ رازم می‌کند

سرنهادن بر لبِ شمشیرِ خون‌افشان عشق
از سرافرازانِ محرابِ نمازم می‌کند

رقص مرگ و زندگی در چشمِ شورْآهنگِ توست
شیطنت‌هایش، کدامین نغمه‌، سازم می‌کند؟!

پَرمی‌افشانم به سوی آتشِ آغوش تو
وای من! دمسردی‌ات حسرت‌گدازم می‌کند

در تبِ جان‌ْکندنم بگذار توفان بگذرد
مرگ، با آهنگ غم در خوابِ نازم می‌کند


حسن اسدی " شبدیز

 

با کمی تغییر ...


غنچگی‌هایت

غنچگی‌هایت نیازآلودِ نازم می‌کند
نازِ گلخندت ز گل‌ها، بی‌نیازم می‌کند

بیرقی افتاده بر خاکم، بهارِ شانه‌ات
آسمان را گلفشان از اهتزازم می‌کند

عشق را نازم! که با شورِ سبکپروازی‌اش
در سپهرِ پاکبازی، شاهبازم می‌کند

غنچه‌ی صد رنگِ احساسم اگر لب وا کند
روگشایی از نگارستانِ رازم می‌کند

سرنهادن بر لبِ شمشیرِ خون‌افشان عشق
از سرافرازانِ محرابِ نمازم می‌کند

پَرمی‌افشانم به سوی آتشِ آغوش تو
وای من! دمسردی‌ات حسرت‌ْگدازم می‌کند

ترک خواهم کرد امشب، کلبه‌ی «شبدیز» را
مرگ، با آهنگ غم در خوابِ نازم می‌کند

 

حسن اسدی " شبدیز

سیدمجتبی محمدی بازدید : 24 پنجشنبه 25 آبان 1396 نظرات (0)


گلچين

**
گل سرخي چيدم
خنجر خار ز دستم آویخت
خون گرمم ز سرْ انگشتم ريخت
آن زمان فهیمدم
راز همبستگی زشتی و زیبایی را
***
و من امروز شمیم نفس گل‌ها را
از لب سبزترینْ باغچه‌ها می‌بویم
وَ به خود می‌گویم
کاش هرکس که گلي مي‌چيند
دست خود را چون من
غرق در خون بيند


حسن اسدی " شبدیز

سیدمجتبی محمدی بازدید : 23 پنجشنبه 25 آبان 1396 نظرات (0)

افعی

در دل شوریده عشقی آتشین می‌پرورم
افعیِ آتش‌نفس در آستین می‌پرورم

ریشه در خون کرده، اندوهِ شرنگ‌اندود عشق
شاخه‌ی حنظل به جوی انگبین می‌پرورم

گرچه می‌میرم ولی با مرگ شورانگیز خود
زندگی را در نگاه واپسین، می‌پرورم

در بلورستان دل، گلخانه‌ای از جنس ناز
زیر چتری از خیال، ای نازنین می‌پرورم

از برای خوابِ تو در خرمنستان غزل
دشتی از آلاله‌های دستچین، می‌پرورم

تا ز چشم هر گیاهی مشعلی روشن شود
آفتابی در نهانگاه زمین می‌پرورم

جز به عمری خون‌دل خوردن نمی‌آید بدست
شوکت نامی که بر نقشِ نگین می‌پرورم


حسن اسدی " شبدیز

سیدمجتبی محمدی بازدید : 18 پنجشنبه 25 آبان 1396 نظرات (0)


آتش


من، شطّي از آتش
شطّي روان بر سينه‌ی صحرا
در زير پايم مي‌گدازد
خار، گل، خارا
پشتِ‌سرِ من گشته خاكستر
هر زشت، هر زيبا
موج مرا درهم شکن، خشم مرا بنشان 
دریای شورانگیز من!
آغوش خود بگشا


حسن اسدی " شبدیز

 

درباره ما
چشم‌اندازي از فعاليت ادبي حسن اسدي «شبديز» شاعر نوپرداز معاصر حسن اسدي «شبديز» در سال 1336 در شهرستان سراب آذربايجان‌شرقي شهري كه در زمستانش بار سنگين برف و عذاب سرما صلابت شانه‌ها را مي‌فرسايد و در تابستان خنده‌‌ي لاله‌هاي وحشي‌اش گستره‌ي دامانش را مي‌آرايد پا به عرصه‌ي زندگي نهاد و در كوچه‌هاي ساكت و غم‌آلود شهرش كه مظهر فقر و حرمان بود با احساس كودكانه پاگرفت و بزرگ شد بعد از اتمام تحصيلات دوره‌ي ابتدايي و متوسطه وارد دانشگاه تبريز و در رشته‌ي بيولوژي (زيست‌شناسي) با مدرك ليسانس فارغ‌التحصيل شد پس از سه سال تدريس در دبيرستانهاي سراب به تهران منتقل شد و فعاليت مطبوعاتي خود را كه از دوره‌ي دبيرستان آغاز كرده‌بود وسعت بخشيد و با اكثر مطبوعات و نشريات كشور همكاري تنگاتنگي را آغاز كرد . ايشان از كلاس چهارم ابتدايي سرودن شعر را آغاز كرد و با راهنمايي استادان دلسوز، مطالعه و ممارست را سرلوحه‌ي هنر خود قرارداد و با دقايق و ظرايف شعرهاي متقدمان آشنا شد پس از پختگي و وقوف كامل در شعر گرانسنگ قديم به مطالعه‌ي آثار معاصران روي آورد و از سال 1353 كه دانش‌آموزي بيش نبود شعرهاي خود را در اكثر نشريات كشور به چاپ رسانيد و از همان دوره‌ي نوجواني به عنوان يكي از شاعران كم‌گوي و گزيده‌گوي توسط اكثر مجلات و روزنامه‌ها مطرح شد . در سال 1357 مجموعه‌اي از آثار چاپ شده خود را به نام «شبتاب در يلدا» كه حاوي غزليات، چهار پاره‌ها شعرهاي آزاد و رباعي‌ها و دوبيتي‌هاي بود توسط «انتشارات داوريژ» منتشر كرد كه يكي از مجموعه‌هاي موفق آن روزگار بود . پس از انتشار آن مجموعه و همكاري با مطبوعات كشور در سال 1365 از تهران به شهر خودش بازگشت و بعلت پاره‌اي از مشكلات گوشه‌ي عزلت اختيار كرد و از مطبوعات بريد اما در سال 1371 دومين مجموعه‌ي شعر خود را تحت عنوان «تيشه‌ي عشق» توسط «انتشارات ياران» به زيور طبع آراست كه با استقبال بسيار گرم روبرو شد . در سال 1378 مجموعه‌ي شعري بنام «صداي شيون گلها» كه حاوي غزليات و چهارپاره‌هاي شاعر بود منتشر شد . در اوايل سال 1380 مجموعه شعري بنام «درفش آتش» شامل شعرهاي نيمايي و طرح‌هاي كوتاه توسط «نشر دالغا» چاپ و منتشر شد . در اواخر سال 1380 مجموعه شعري تحت عنوان «گونش پياله‌سي» يعني «پياله‌ي خورشيد»‌ شامل شعرهايي به زبان مادري شاعر (تركي) همراه با ترجمه به فارسي اشعار توسط «انتشارات دالغا» چاپ و منتشر شد . از آثار ديگر «شبديز» مجموعه‌هاي اشعاري با عناوين «گئتمك ايسته‌ييرسن» (اگر آهنگ رفتن داري) و«ياندير مكتوبلاريمي» (نامه‌هايم را بسوزان) از آثار شاعر بزرگ آذربايجان «نصرت كسمنلي» مي‌باشد كه با قلم بسيار زيبا و روان «شبديز» به فارسي برگردانده شده‌است . و نيز مجموعه‌ي شعري تحت عنوان «بالتاسسي» (صداي تبر) كه از آثار شاعر ديگر آذربايجان «فيكرت قوجا» مي‌‌باشد با نثري شعر‌گونه با قلم «شبديز»‌ از زبان تركي به فارسي ترجمه شده است . آخرين اثر «شبديز» مجموعه شعري است به نام «بابك گل» حاوي طرح‌هاي كوتاه و شعرهاي نيمايي شاعر است كه در سال 1381 چاپ و منتشر شد . و هم اكنون سرگرم گردآوري وتنظيم شعرهاي سه ساله‌ي اخيرش مي‌باشد كه در مجموعه‌اي بنام «خنياگر نسيم» چاپ و منتشر خواهد شد . زندگينامه و برخي از شعرهاي ايشان در معتبرترين مجله‌ي ادبي ايتاليا ـ «Punto di vista» شماره‌ي 44 آوريل 2005 ـ چاپ شده است و قسمتي از ترجمه‌ها و شعرهاي تركي «شبديز» در جمهوري آذربايجان چاپ و منتشر شده است .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 100
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 71
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 221
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 251
  • بازدید ماه : 357
  • بازدید سال : 1,435
  • بازدید کلی : 5,871